معنی جانشین و جایگزین

حل جدول

جانشین و جایگزین

بدیل


جایگزین

جانشین، مستقر

بدیل


جانشین

آلترناتیو

اخلاف، نایب مناب

نایب مناب

نائب، بدل، جایگزین، خلیفه، قائم مقام، وارث، ولیعهد

عوض

قائم مقام

وصی

نایب‌مناب

بدیل

نایب، وصی

مترادف و متضاد زبان فارسی

جایگزین

جانشین، ثابت، مستقر


جانشین

بدل، جایگزین، خلف، خلیفه، عوض، قائم‌مقام، نایب، وارث، ولیعهد

فرهنگ فارسی هوشیار

جایگزین

جانشین، خلف، بدل


جانشین

ولی، نایب، خلیفه

فارسی به عربی

جایگزین

واقع


جانشین

اغاثه، بدیل، قرصه، کاهن، نائب، وریث

فرهنگ عمید

جایگزین

کسی یا چیزی که به‌جای کسی یا چیزی دیگر قرار می‌گیرد و معمولاً هر دو دارای ویژگی‌های مشابه می‌باشند،


جانشین

کسی که به‌جای دیگری بنشیند و کارهای او را انجام بدهد،
[قدیمی] خلیفه، قائم‌مقام، ولیعهد،
عوض،

فرهنگ معین

جایگزین

(گُ) (ص فا.) کسی که جایی را برای خویش انتخاب کند، آن که یا آن چه که در جایی استقرار یابد.


جانشین

قائم مقام، ولیعهد. [خوانش: (نِ) (ص فا.)]

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

جانشین و جایگزین

521

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری